نمی دونم، انگار اتفاقات پست قبلیم رو مغزم سایه انداخته و نمی خواد بره بیرون تا زمانی که ازش بنویسم.

باید بگم خودم منظورم رو از این پست، تا زمانی که این کامنت فوق العاده رو از 

گربه سنپای نخونده بودم، نفهمیدم. 

از لازمه های یه هانابی واقعی: کیمونو:) و یه عشق بزرگ تو قلبته. تا بتونی زیر آسمون تاریکی که غرق نوره و گوشایی که از صدای انفجار کر شده ازش لذت ببری:)

 راست راسته. حالا قسمت کیمونوش زیاد مهم نیست. چون بالاخره، پتو مسافرتی رو میشه کیمونو تصور کرد.

ولی قسمت عشقش چی؟

 

یه جور دیگه بگم.

چی باعث میشه نوجوون های ژاپنی کل تابستون برای هانابی آخرش منتظر بمونن، وانقدر تاثیر عمیقی رو فرهنگشون داشته باشه که جای جای انیمه هایشون به چشم بخوره

مگه هانابی چیزی بیشتر از آتیش بازی ساده است؟

چرا هیچکس تو ایران برای آتیش بازی 22 بهمن هیجان نداره؟ بالاخره یه اتفاق هیجان انگیز و قشنگ و نمادینه برای مردم.

مثلا پدر بنده:چرا نذاشتی برم هانابی رو ببـــــــینم؟؟؟ :(

- هانابی چی؟ برو بابا دلت خوشه.

پس تکه گمشده پازل می شود:دل خوش.

یا به قول بیگ کت، یه عشق بزرگ توی قلبت.

نسبت به اون نورهای درخشان و ناز که توی آسمان تاریک تاریک شبگونه پرواز می کنن.

نسبت به آدمایی که دارن باهات نگاهش میکنن.

نسبت به خودت

عشق برای دلیل اصلی این آتیش بازی.

ihkhfd


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها